ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاحل دل

روزگار در گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذر است من در گـــــــــــــــــــــــــــــــــذر روز گار

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاحل دل

روزگار در گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذر است من در گـــــــــــــــــــــــــــــــــذر روز گار

بدر کـدامین خـــــــــــــــــــــــــــــــــانه بروم؟

نمی دانم تا کدامین طلوع زنده خواهم ماند و در کدامین غروب خواهم رفت . . .

 اما دوستت دارم تا آخرین لحظه بودنم   

      

 

حال

 زار پریشانم را به که توصیف کنم ؟

دل به تاب غم زده ام را به چه تشبیه کنم؟

بدن خسته و بی جانم را به کدامین شانه تکیه دهم ؟

بدر کدامین خانه بروم ؟

جز خانه تو ....!

دل به تاب پریشانم را با چی چیز آرام کنم ؟

جز با وجود تو

پریشان حالی ام را ، دل بی تاب یخ زده ام را برای کی ؟تو صیف کنم

جز خودت که از حال روزم خبرداری

جز خودت که میدانی در در دلم چی میگذرد؟

به کدامین دیار سفر کنم

جز دیار خودت

دلم میخواهد با تمام وجودم فریاد را از سینه بر آورم

اما

افسوس که دیگر جای هم برای فریاد های مانده در سینه ام نمانده است

وقتی قرار شد من بیقرار تو باشم ، و تو تنها قرار زندگیم با شی .........از آنچه غیر تو با شد

خواهم گذشت

 

دلــــــــــــــــــــــم تنگه بــــــــــــــــــــــــــرات

 

شناختنت بی گناهترین گناهم بود یافتنت بهانه دلم و خواستنت نیازم و با تو بودن آرزویم و تو را گم کردن ، پیدایش سراب بود تو مانند پرستو آمدی و به دورترین دیار غربت رفتی . بی تو ثانیه ها تکراری شده اند و آیینه چیزی جز سراب را نشان نمی دهد و شقایق غریبی می کند و جاده در انتظار مسافر است و هنوز دلم بدون تو بهانه می گیرد و من آرزوهایم را عاشقانه زمزمه می کنم و منتظرت هستم

........................................................................................................................

 منم تنهـــا، منم بی کس منم مانند آن شمعی که در غربت برای قلب بی نورم همیشه اشک می ریزم. منم خاکستری سرد و بی احساس. منم آن تک درخت بی گناه و بی برگ. منم دلمــــرده ی غمگین. منم بیزار از عشق و از محبت های بی فرجام. چــــــرا از من نمی پرسی؟ چــــرا اینگونه غمگینم؟ 

نمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــدانم زندگی چیست؟؟

 

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست


نمی دانم محبت را بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود بـرچـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود وسرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود........